115

گاهی حس می کنم دو نفر هستم

یکی درون منه که اتفاقا همون واقعی ِ

نه کسی میبینه اونو

ن هیچ وقت اجازه زندگی داره

فقط مجبوره همه چیو تماشا کنه

و فقط....

فقط وقتی از ته دل میخندم یا گریه میکنم

با ادمی که درونم هست یکی میشم

به خاطر همینه که فقط توی این دو حالت

حالم خوبه ..

(اِمِل)

....

جیبم از شب پر شده است

نور ماهم چپیده در یک ساک

بعد کلی بای بای و خداحافظ

باز دوباره برگشتم به این وبلاگ

درخت منتظر بهار بود

تبرش زد یک مرد ِ هررزه ی لاابالی....

جیبم از شک پر شده است

کوله ای فشرده در بغلم..محکم

ظاهرا گرفته دلم ..باطنا هم

کوچه منتظر آواز بود

گذشت از آن یک زنِ خائن هر جایی ...

جیبم از قرص پر شده است

سایه ام نشسته ناظرم باشد

یار من بود، یه عمر همراهم

بعد مرگم سایه ی قاتلم باشد

تن منتظر آغوش بود

گرفته بودتش درد های تکراری..

جییم از گاو پر شده است

گوسفندان نشسته با الکل و سیگار

هرچه ادم حسابی بود

مردانه رفتند، پای چوبه دا.ر

نوید منتظر پرواز بود

هدیه بردند برایش طناب داری....

جیبم از مار پر شد است

توی استینم، جا نیست

انقدر زخم دوستان خوردم

واقعا جا برای دشمنانم نیست

پرنده منتظر دریا بود

کشته شد توسط تفنگ شکاری....

114

دوباره آن مسیر خاک آلود

و شیب دار ِکوه بی بی شهربانو

را خواهم رفت.

و خبر خوبم را با آن کهنه درخت کاج

قسمت میکنم.

و یک روز کسی خواهد آمد

که با هم قدم بزنیم، محو شویم

در تهران ِ خاکی؛

کنار بساط کتابهای میدان انقلاب

گرمی دستش را حس می کنم

شاید زود شاید دیر... ولی

دوباره لبخند به لبانم مینشیند

پنج بار میدان آزادی را دور میزنیم

عاشق آزادی هستیم،

عاشق اِبی

عاشق رنگ آبی

عاشق عدد ۵

در امتداد خیابان کاشانی،

زیر آسمان ِ آبی

پارک پرواز،

بام سعادت آباد

تهران را از بالای بالا میبینیم

از چشمان برج میلاد

چشم در چشم دنیا

برای اولین بار عاشق می شوم

و از پارک جنگلی طالقانی

تا جهان کودک

و بعد هم گاندی.. این بار با خنده

خواهم گذشت

قلبم تند تند خواهد زد

هنگام تاریکی برخواهیم گشت

از کوله پشتی

یک ساعت شنی 5 دقیقه ای به او

و یک ساعت شنی 5 دقیقه ای

به خودم هدیه خواهم داد

از بالای پل طبیعت زیر لب

آرام و فالش خواهم خواند

«با تو این تن شکسته ...

کات .

آن روز با این وب

این رفیق قدیمی،

یک جمله خواهیم نوشت:

«ساعت شنی را برگردان

وقت یک دقیقه زندگیست»

.