117

تو یه حلزونی ، زیر نور ماه

پشت برکه ، تصویر یه شب زیبا

من یه شعر غمگینم، شبیه هیچ

توی بند بند وجود من بیا

تو صدای داریوش و بارانی

پایان ِ با بوسه ی شبهای سرخوشی

ترکیب گریه و خنده ای.. توامان

دیوانگی های روی پلی قبل خودکشی

من رنگ قرمزم، بی جان و سرد

اون ماهی ِ مانده از عید، مرده روی آب

تو‌ اون تکان ِ کوچکی به تنگ من ...

در تنگ کوچک من بیفت با من بخواب

شب را سفر بکن به دنیای من

دنیای هیچ ، دنیای بدون رنگ

در لاک کوچک تو اگر جا نیست !

تصویر تو میشوم، وسط برکه ی مرگ

پایان ساده ی من باش با من بمیر

در فیلمی قدیمی و سیاه و سفید

در بوسه ی آخر و سیگار و دود

در امتدا شب، برگ ِ آخر سررسید

من یک معادل مناسبم برای درد

تو یک معادل مناسبی برای برگ

من هیچ واژه ای هدر نمیکنم

وقتی که دوستت دارم قد مرگ

اون برگ طلایی آخرای پاییزی

میخواهمت بیفت به روی برف

من برف میشوم ، آب میشوم

در گرمی آغوش تو ،بدون حرف

116

شبیه طرح نقاشی روی بوم

با رنگ های سفید و سیاه

و آبی کمرنگ

این طرح ساده ی زندگیست

شاید پنجره کم دارد

شاید دو حلزون

حتی چتر ندارد

ولی فاجعه نیست

ولی باران دارد

ولی درخت .. ولی کوچه

ولی غم .. ولی خنده

شاید یک روزنه ی خیالی میخواهد

به دنیایی که در آغوش میگیرمت

اهواز ِ داغیست وسط آغوش تو

من از جان شعر و فلسفه

و این بوم..عمق فاجعه اینجاست..

که فقط تو رو میخوام

این نقاشی تو را کم دارد

باران ، تو را کم دارد

من ، تو را کم دارد