من خدا را در قُمقُمه‌ی آب یافته‌ام!
در عطر یک گل، در خلوص برخی کتاب‌ها و حتی نزد بی دینان!
اما تقریبا هیچ‌گاه وی را نزد آنانی که کارشان سخن گفتن از اوست، نیافته‌ام...!
کریستین بوبن/نويسنده فرانسوی

..

پست آخر یا پست قبلیم رو خیلی دوس دارم تو روزهای سختم نوشتمش و مهمه واسم واس همین اینجا نوشتم ک کسی نخونه و نظری درباره اش نداشته باشه ..
ما همه انسانیم روزهای بد برای همه هست .
البته امیدوارم برای همه ، تمام روزها خوب باشه
با غم هم ؛ بغض و با شادی هم خوشحالی
حسادت! رقابت! دروغ! خجالت!خیانت!..واژه هایی که باید ساخته نمیشدن ما همه‌میمیریم و انگار هیچ وقت نبودیم
...

خوشحالم مثل اونی که بهش گفتن یه بیماری مهلک داری بعد فهمیده اشتباه شده و نداره
میخوابم مثل خواب فردی بعد از بیخوابی شدید و کار سنگین
بیدار میشم مثل کسی که قرار عاشقانه داره
نفس میکشم مثل آزادی یک زندانی ابد عفو خورده
راه میرم مثل کسی که بعد از ۲۰ سال توانایی راه رفتن رو به دست آورده
آب میخوردم مثل از قحطی اومده
میبینم مثل یک نابینای معالجه شده
و زندگی میکنم مثل از گور برخواسته
. ^_^ ^_^ ^_^ ^_^
روشنفکری تعاریف وسیعی داره و اگه بشه تو یه جمله گنجاند اینکه من خوبم تو خوبی
درواقع قبول تمام افراد با تمام نقطه نظر های مخالف و موافقشون با تمام عیبهاشون و پذیرفتن برابری که نه من بالاتر از توام نه پایبن تر فقط تو شرایطت فرق میکرده و متفاوتی
غدا دادن به سگ و فحش دادن به اعتقادات بقیه و اشغال نریختن تو طبیعت و سیاسی بودن و از بالا به پایین نگاه کردن و چهار تا خلاصه کتاب خوندن و این قبیل رفتارها که فقط یک تیپ شخصیتی میسازه و نمیشه روشنفکری رو محدود به این اعمال دونست .
جبهه گیری و خودخوری و خوددرگیری و همیشه در جنگ با خود بودن و کلنجار مدام با مرز بندی خودی و غیر خودی و افسردگی بخشی از ویژگیهای این تیپ هست و خصوصیات منفی این تیپ قابل سرایت و گاهی غیر قابل تحمله .
البته متاسفانه تاحدودی خودم رو هم داخل این تیپ میدونم .
بده اخه اصلا دلیلی نداره ادم درباره مفاهیم و تعاریف که خودش هم از جایی خونده یا از کسی شنیده و مال خودش نیست تعصب داشته باشه .

..

یک گل سرخ چه رازی
می تواند داشته باشد
یا یک بوته خار
یک درخت
حتی
سیم خاردار دورتا دور
یک زندان خارج از شهر
و من
سنگینی راز مشترکی را
همه ما حس می کنیم .
نیاز به تو .

"م"