93

جهان درون منو تو یکیست
چشمهات ستاره ی آسمان من است
توی ایستگاه اتوبوس نشستی هنوز
یک شاخه گل مریم توی دستت است
لبخند بزن از دور که این دنیا
وابسته به لبخند توئه هنوز .
"م"
خوشبختی داشته ها نیست
خوشبختی امید و اراده و تلاش برای رسیدن به خواسته هاست.
..
بهمن کریمی توی کانالش نوشته بود :
باید قوی بود چون هر کدوم از ما رسالتی داریم که باید به سرانجام برسه!
و یه حرف از دکتر فرهنگ بزنم تا یادم نرفته که :
به هیچ عنوان "هیچ" انسانی حق تجاوز به حریم و حقوق و حرمت کسی را ندارد، و باید مرز و حد خود را بشناسد و حقوق دیگری را رعایت کند.
حتی پرسیدن چیزی که من دوست ندارم جواب بدهم، تجاوز به حریم و حقوق من است .
ببینید اگر به یکدیگر اعتماد ندارید تکلیف مشخص است
و اگر اعتماد دارید سرک کشیدن در حریم دیگری اشتباه است
..


تو فیلم بخت پریشان دیالوگی هست میگه :
تنها چیزی که از مبتلا شدن‌ به سرطان‌ بدتره اینه که عزیزت به سرطان‌ مبتلا بشه
خب نکته ای که هست اینه تعداد فالوئر جفتشون تقریبا بعد از مرگ دو برابر یا بیشتر شده بود ! دنبال چی میگردیم ! خدا؟ که کو ! یا کو که
یا شاید ادما به میزانی که به مرگ نزدیک میشن به خدا هم نزدیک میشند و بین حرف اونا دنبال خداییم
یا نه ما به حرفای ادم زنده باور نداریم یا حالمون خوب میشه و میگیم خوبه ما سرپاییم و شاید از مرگ میترسیم و میدونیم این جنگ با مرگ پیش روی همه مون هست
بیماری هر دو عزیز نزدیک به هم بود و حرفهاشون هم همینطور
میگفت از وقتی این بیماری اومده سراغم انگار به خدا نزرکتر شدم و دارم پیداش میکنم
انگار ما همه مون یه نفریم اینو وقتی مرگ به سراغمون میاد میفهمیم شاید یه چیزی پشت معنای"ما از خداييم" هست
انگار همگی خوابیم و وقتی میمیریم قراره بیدار بشیم و هرچی بهش واقعا نزدیکتر میشیم سطح هوشیاری واقعیمون میره بالا
میگفت قابلیت شاد شدن با هر چیزی رو دارم
چی میتونه حال ادم اینقدر خوب کنه؟
انگار یه چیزی ته حرف همه مون هست نمیتونیم بگیم واژه و جمله بندی براش پیدا نمیکنیم
شاید اسم واقعی خداست یا راز مرگ
زمانی به زبون میاد که دیگه نیستیم
هرچی هست شبیه یک شوخی
" آیا سرتاسر زندگی یک قصه مضحک، یک متل باورنکردنی و احمقانه نیست؟"
"مرگ یک شوخی قدیمیه که برای همه تازگی داره"
و یه روزی هرچیزی ک مهمه بی اهمیت میشه
جز یک چیز ..
..
دهه دوم محرم هم تموم شد.. دلگیر مثل سکوت عصر عاشورا
این همه زباله ی پلاستیکی
این همه دور ریز غذا
قد چهار پنج هزار غذا هر شب
"البته تازه فقط هیئتی که من و پسر عمه ام میرفتیم رو میگم"
این همه هزینه اماده سازی که خود مداح میگفت فقط ۳۰۰ میلیون خرج های متفرقه داشته
این همه ....
که فقط گریه کنن واسه اینکه ۱۵ قرن پیش یه آدم شجاعی نمیتونست ظلم رو تحمل کنه مثل مرد ایستاده مرد
اخه قربونتون "با لحن دکتر هلاکویی" اگه هدف ایشون این بود دیگه چرا خودش و خانواده اش رو به کشتن میداد
قشنگ یه نامه مینوشت که دوستان بعد از من تا قرنها ده روز از هر سال روی سر خود بزنید و گریه کنید
و بعد باز مجدد شروع کنید کلاه سر هم بزارید
دروغ بگید و خیانت کنید و مقابل ظلم عین بز سرتون بندازید پایین
ولی به ازای هر شب هر هیئت میشد یک بیمار نیازمند رو به خانواده اش و خودش برگردوند
و جای اینکه نذر کنیم دو میلیون بدیم گوسفند زبون بسته رو بکشیم و ساعت ۱۲ شب قیمه چرب بدیم مردم میتونیستیم نذر کنیم ۱۰۰ هزار تومن بدیم به موسسه محک .
بعدش اصلا همش قبول
ولی این دیگه تو مغز من نمیره
ما که این همه احساساتی هستیم و با نوحه عربی در حالی که معنی کلمات رو هم نمیدونیم با گریه صورتمون چنگ میندازیم
پس اونایی که با پاساژ پلاسکو که جون و مال کلی ادم همچنان داشت میسوخت استوری میذاشتن یا با سیل و ماشینای چپ شده سلفی میگرفتن کیا بودن !؟
به هر حال امیدوارم این مسئله اتفاق بیفته ک البته هر سال ادمای بیشتری به سمت نذرهای خوب میرن .
..
دیگه ناراحتت نمیکنه هیچی
دیگه به آرزوهای نرسیدت فکر نمیکنی
دیگه از هیچی نمیترسی
حتی خواب بد هم دیگه نمیبینی
نه به هم میریزه تو رو بچه های کار
نه دیگه فکر گشنگی گربه ها رو داری
نه سرت سوت میکشه تو شلوغیا
نه دیگه گریه میکنی و درد داری
دنیای تو پر از بابونه سفید بود
تو که مال این دنیا نبودی هیچوقت
تو که از سکوت آسمون شب بودی
تو که از آبی دریا ..نه خود دریا بودی

"م"

92

_من داشتم کارامو میکردم برم خارج
کلی تمرین میکردم که برم تو تیم ملی
بعد رفتم دکتر ، بهم‌ گفت سرطان داری
میفهمی ، من یه جای مطمئن وسط زندگی وایساده بودم ! بعد یهو دیدم یه جای نامتعادل روی یه لبه ی باریکم .
+ خب اونو که انشالله خوب میشین اما این موضوع چه ربطی به قضیه منو مسعود داره؟!
_مسئله اینه که شما هم روی همون لبه ی باریک وایسادین ، بابای شما هم روی همون لبه ی باریک وایساده ، مسعودم رو همون لبه ی باریک وایساده
فقط یادمون میره ! منم چون مریضم دارم این حرفا رو میزنم ، تازگیا میفهمم چقدر همه چی بی ارزشه ، بعضی شبا که تنهام فکر میکنم که تو این زندگی که معلوم نیست یه ثانیه بعدش چی میشه
چقدر الکی به این و اون حسادت کردم ، چقدر پشت سر آدما حرف زدم ، چقدر سر چیزای الکی حرص خوردم ، چقدر میتونستم بقیه رو خوشحال کنم ولی نکردم ،
چقدر دوست دارم اگه خوب شدم این چیزا یادم بمونه ، ولی حیف که تا همه چی راست و ریس میشه یادمون میره .
(لیسانسه ها _ سروس صحت)

آسیبی که چک های نخورده تو زندگی بهمون میزنه
خیلی بیشتر از آسیبیه که سیلی های خورده مون بهمون زده .
سیلی فقط جسمی نیست گاهی یک حرف هم حکم یک سیلی رو داره !
که از خواب بیدار بشیم و از عادتهای بدمون فاصله یگیریم
چرا فکر میکنیم اعتیاد فقط ینی مواد مخدر
یک عادت بد رو نتونی ترک کنی میشه اعتیاد
..‌
‍ پدربزرگ من چیز زیادی ازش یادم نمیاد جز اینکه شطرنج بازی کردن رو بهم یاد داد. هر بار که بازیمون تموم میشد و مهره ها رو توی جعبه ش میذاشتیم، یه چیز بهم می گفت، هنوز صدای آرومش تو گوشمه: " می بینی کرول! زندگی مثل شطرنجه، وقتی بازی تموم میشه همه مهره ها، پیاده ها، شاه ها و وزیرها‌ همه به یک جعبه برمی گردن."‌  اروین یالوم
..
مثل گریه های روی سکوت شب
مثل زمزمه داریوش توی پیاده رو
مثل روزهای برفی
آرومم کن
مثل چادر نماز سفید
مثل باغ سبز درختای سیب
مثل چرت نیمروزی
آرومم کن
مثل چای داغ بعد ِ خستگی
مثل سرمای اول صبح آخر تابستون
مثل آهنگ شاد ِمحلی
ارومم کن
مثل زل زدن به ستاره ها
مثل رنگ سبز مداد شمعی
مثل عشق نوجوانی ،
 آرومم کن
دستات رو روی قلبم بزار
لبخند بزن
مثل شعر سعدی
ارومم کن
اروم بخون اسممو
بغلم کن
مثل اسمون ابری
ارومم کن
"م"